کلاس اول دبستان بودم با خوشحالی دست تو نمره ام بردم و 9 رو کردم 19 بردمش پیش بابام گفتم 19 شدم جایزه می خوام!
اونم گوشم رو گرفت و گفت حالا برا 91 که گرفتی چی میخوای؟!

طرف از کوبا تا فلوریدا 100 مایل شنا کرده که پیام صلح و دوستی رو به جهانیان برسونه بعد من چون کنترل دور بود ازم دیشب با تلویزیون روشن خوابیدم.

کاش انتخاب همسر هم مانند انتخابات ریاست جمهوری بود.
چندتا نامزد به وسیله مامانم تایید صلاحیت می شدن میومدن از هنرها و برنامه هاشون می گفتن، بعدش منم سر فرصت با آگاهی همسر انتخاب می کردم و هر چهار سال یک بار حماسه دیگری می آفریدم!

 

آخرش نفهمیدیم مترادف کلمه مدیون دقیقا چیه؟ مشغولزومبه ... مشغلزمه ... مسقولظمبه ... مشغلضمه ... مشقول ظمه ... مشقور زمده ... آشخور زبده ... مش غول زبده ... مشغول زنده ... مش غول زنده ... مش غلام گنده ... مش غول ضمبه ای اگه راستشو بدونیو نگی!

 

یکی ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ :

بابام فارسی کتابی اسمس میده. الان زده: سلام آیا میتوانی نان بخری؟
منم براش زدم: آری پدر اکنون خود را به سرعت به شاطر خواهم رساند و از او طلب نان می کنم.
پدر چند عدد نان از شاطر طلب کنم؟ بعد بابام زنگ زد گفت: منو مسخره می کنی؟ اگه جرات داری بیا خونه؟ آیا به نظر شما من امشب به خانه خواهم رفت؟ 

 

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: